هفته سى و سوم
سلام عزيز دلم خوبى دختر نازم؟ من كه خدا رو شكر خوبم ، تو اين هفته خبر خاصى نبود فقط خودمو با اتاقت و مرتب كردن كمدها مشغول كردم. يه روز هم خاله سحر از اون نخودپلو هايى كه من دوست دارم درست كرد و با آذر جون و خاله ليلا اومدن پيشم و منم تا ميتونستم خوردم. راستى يادته هفته پيش تولد خاله آذين رفته بوديم؟ خاله آذين يه عكس منو با شكم قلمبه ام گذاشت فيس بوك و خاله فرناز هم سريع تگش كرد و خلاصه غوغايى به پا شد، آخه من از وقتى حامله شدم نرفتم شمال و تقريبا كسى از فاميلا منو نديده و همگى تو فيس بوك عكسم رو ديدن و هر كى يه نظرى داده و از همه جالب تر نظر دايى فرزين بود. فكر ميكنى منو به چى تشبيه كرده؟ نخندى ها،گفته شبيه هندونه رسيده ش...