هفته بیست و ششم
سلام به دختر نازم.
یکی یکدونه مامان چطوری؟؟؟
خوش میگذره؟ همه چی خوبه؟ جات راحته؟؟ هوا داره یواش یواش سرد میشه چند روزه هوا حسابی بارونیه بگو ببینم خونه ات گرم و نرم هست؟؟ چیزی کم و کسر نداری قربونت برم؟؟
خوشگلکم یه هفته دیگه هم خدارو شکر به خوشی گذشت. انشاالله مابقی راه هم به خوبی بگذره و بپری تو بغلم.
جوجویی جونم تو این هفته کاملا حس میکنم بزرگ شدی ، گاهی پاشنه پاهات رو از رو شکمم میتونم حس کنم. تکونات خیلی قشنگه . خیلی حسه خوبیه وقتی با پاها و دستای کوچولوت بهم علامت میدی. وقتی دستم رو میذارم رو شکمم و باهات حرف میزنم انگار گوش میکنی چی میگم و بعدش با لگدات اظهار نظر میکنی. نمیدونی چقدر دوستت دارم و برا دیدنت لحظه شماری میکنم.
راستی تازگی بیشتر از ساعت 11 شب به بعد شیطونی های اصلیت شروع میشه و صبح ها هم زود از خواب پامیشی و مامانو بیدار میکنی. عسلم نکنه دنیا اومدی هم میخوای روزا بخوابی و شبا شروع کنی بازیگوشی؟؟؟؟؟ میگم تو فرصت باقی مونده بیا یکمی تمرین کنیم که ساعت شیطونی و استراحتمون با هم یکی شه نظرت چیه؟؟؟
آرمیتا جونی تو این هفته یه روز با خاله فرناز رفتیم و برات کالسکه و کریر و تاب و صندلی غذا و تخت پارک خریدیم رنگ وسایلت هم طوسی صورتی هست. همه وسایل رو غیر از تخت پارکت رو دادم خاله فرناز ببره خونه خودشون بذاره تا بعد بیارم خونه اخه تو اتاقت ( یا بهتر بگم اتاق هر سه تاییمون) جا نمیشه. شرمنده که اتاقتون رو مثل اسراییلی ها اشغال کردیم و بیرون هم نمیریم.
طفلی خاله جونت منو رسوند خونه بعدش خودش رفت دنبال آیلین (دخترخاله مامان) که با هم بتونن وسایل رو ببرن بالا. ( به این میگن استفاده ابزاری از خواهر و دختر خاله) خلاصه طفلکی ها حسابی افتادن به زحمت ، آیلین بهم گفته حتما تو دفتر خاطرات شما اسمش رو بیارم و اعلام کنم که چقدر برات زحمت کشیده. همیجا رسما به نمایندگی از آرمیتا از خاله فرناز و خاله آیلین تشکر میکنم ، انشاالله عروسی جفتشون آرمیتا جبران کنه.
راستی چند تا گیره موی کوچولو هم برات خریدم وقتی اومدی بزنم به موهات ، میگم احیانا" کچل که نیستی مامان جون هستی؟؟
آرمیتایی تو این هفته یه روز مامان مریض شد ، وای خیلی بد بود فکر کنم مسموم شده بودم مریضیم یه طرف،همه نگرانیم این بود که نکنه اذیت شی ولی خدا رو شکر حالا دیگه حالم خوبه و مشکلی پیش نیومد.
یه روز هم رفتیم خونه خاله نسرین(خاله بابایی) تولدش بود حسابی شیطونی کردی تازه کشف کردم هندوانه هم خیلی دوست داری .
ولی همچنان نارنگی میوه مورد علاقه ات هست جوجه مامان.
راستی خاله خاطره هم برات 2 سری لباس و یه پتو خوشگل آورد.عزیزم همه بیصبرانه منتظر اومدنت هستن . اینم عکسش.
جوجه ناز دوستت داریم مواظب خودت باش. بوسسسسسسسسسسس
اكنون وزن كودك شما كمي كمتر از 900 گرم و طول بدن او از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. عصبهاي گوش او در حال تكامل هستند كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ مي دهد. ريه هاي او در حال رشد هستند و او با نفسهاي كوچكش مقادير كمي از مايع آمنيوتيك را تنفس مي كند. اين تمرين براي تولد او و هنگامي كه مي خواهد براي اولين بار با هوا تنفس كند بسيار مفيد است. در صورتي كه كودك شما يك پسر باشد بيضه هاي او در حال حركت به سمت كيسه بيضه هستند كه درچند روز آينده به مقصد نهايي خود مي رسند.