آبان و آذر ۹۵
عسلکم سلام این دو ماه خیلی اتفاق خاصی نیافتاد بجز تجهيز اتاقت كه مفصل برات ميگم و اينكه مرتب مهدکودک میرفتی و پیشرفت زبانت خیلی خوبه ، نقاشیت خیلی تعریفی نداره ، تو مهد همه دوستت دارن و یه جورایی عزیز دردونه همه هستی. طبق معمول زمستون ها چند بار کیدزلند رفتیم و یه کار مهمت هم غذا دادن به گربه های دم در خونه است یه روز هم یکی از گربه ها رو بردیم دامپزشکی آخه چشمش عفونت کرده بود و خیلی برات جالب بود که دامپزشکی رو ببینی و یه آمپول هم به پیشی زدن و دیگه داستانت این بچه پیشی بود و به هر کی میرسیدی تعریف میکردی که پیشی رو گرفتیم و بردیم دکتر :)))))))) و اما جريان مستقل شدن شما ، بالاخره بابا همه وسايلش رو جمع كرد و ميز كارش رو هم...