ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

سرآشپز کوچولو

  جوجه شيرينم سلام امروز ميخوام از شيرين زبوني هات تو آشپزي برات بگم يه روز يه بسته گز ديدى و گفتى اين چيه؟ منم گفتم گز، ميخوري؟ گفتى اره و بازش كردم وقتي تيكه هاي كوچيك ميذاشتم دهنت خيلي جدي مزه مزه اش كردى و گفتي خمير فوندانته؟؟؟؟؟ من و بابا مرده بوديم از خنده ، اخه فسقلي اينقدر تو كاراي مامان دقت ميكنى كه حتى اسم خمير فوندانت يادت بود؟؟؟؟ عشقت اينه كه سفارش كاپ كيك يا بقول خودت كيك پوستى بهم بدى و بعدش خودت هم بياى كمك و انصافا همه كاراش رو خودت به بهترين نحو انجام ميدى. يكي ديگه از چيزايى كه زياد سفارش ميدي درست كنم بيسكوييت خرسي هست (بيسكوييت شكل پو و ميكي موس كه با شكلات تزيينش ميكنم) همچنان غذاى مورد ...
13 آبان 1394

چند دقیقه کشنده

سلام عزیز دلم امروز میخوام از کار وحشتناکی که کردی برات بگم ،طبق معمول همیشه که از شرکت برام مدارک میفرستادن با هم رفتیم دم در و شما کنارم سرپا بودی و داشتی با پیشی ها(مموش و پنگول) بازی می کردی و منم داشتم در مورد مدارکی که رد و بدل می کردیم صحبت می کردم و مدام چشمم بهت و یه فاصله کمتر از یک دقیقه شما رفتی پشتم و منم خداحافظی کردم و برگشتم که با هم بریم تو خونه ولی دیدم کسی پشتم نیست و اطرافمو نگاه کردم باز کسی نبود و تنها چیزی که از ذهنم رد شد این بود که دزدیدنت و بعدش مثل دیوونه ها شروع کردم جیغ کشیدن و فقط صدات می کردم و دویدم سمت سر کوچه که یهو دیدم از پشت دیوار اومدی بیرون و با خنده بهم نگاه کردی و من فقط دویدم و بغلت کردم و بهت ...
23 مهر 1394

واكسن آنفولانزا

دختر شجاع مامان ، امروز با هم رفتيم واكسن آنفولانزا بزنيم ، اينقدر محترمانه برخورد كردى كه هم من و هم خانومي كه واكسن ميزد شاخ در آورده بوديم. آخه خيلى شيك تو بغلم نشستى و دستت رو نگه داشتى و فقط وقتى سوزنش داشت وارد دستت ميشد خيلى جدى گفتى داره دردم مياد ، میگم داره دردم میاد و تموممممممم. بعدش نوبت مامان شد ، آخ اخ عجب دردی داشت اگه تو رودربایستی ات نمونده بودم حتما یه جیغی می کشیدم ولی خوب دیگه واقعا روم نشد مامانی عاشقتممممممممممممم ...
8 مهر 1394

تابستان ٩٤

عزيزكم ، معصوم مامان سلام اول از همه شرمنده كه اينقدر با تاخير دارم وبلاگتو آپ ميكنم آخه تابستون خيلى شلوغي داشتيم و كلا سرحال نبودم و دست و دلم به نوشتن نميرفت. دختر مامان آخه يهو چي شد؟؟؟؟؟ همه چى خوب بود يعنى از اواسط ارديبهشت تك و توك سرفه ميكردى وقتى بردمت دكتر گفت آلرژيه و كاري نميشه كرد و فقط كتوتيفن داد و تو خرداد سرفه هات شديد تر شد بردمت دوباره دكتر و بعد از معاينه گفت سينوسات حسابى چركى شده و بالاخره برا اولين بار آنتى بيوتيك خوردى (فارمنتين) و كاملا بي اشتها شدى و فقط سعى ميكردم بهت آب و مايعات بدم . خلاصه بعد از ده روز آنتى بيوتيك خوردن خوشحال بودم كه ديگه سرفه نميكنى و خوب شدى ولى اصلا اينطور نبود و باز سرفه هاى خشك ...
5 مهر 1394