هفته سى و ششم
عزيز دلم سلام، اميدوارم حالت خوب باشه.
قشنگم يه هفته بزرگتر شدى، ولى ميدونم هفته خيلى سختى رو پشت سر گذاشتى. برا من كه بدترين هفته عمرم بود ، عزيزى كه تو اين هفته از دست دادم همه وجودم رو آتيش زد، آرميتايى مامان بزرگم كه خيلى برام عزيز بود از پيشمون رفت، اونم كاملا غير منتظره، درست روز تولدش از پيشمون رفت، هنوز نميتونم خودمو كنترل كنم و با يادش اشك ميريزم، اصلا باورم نميشه كه ديگه مامان بزرگم رو نميتونم ببينم، انگار ميدونست قراره از پيشمون بره، يادته سه هفته پيش گفتم كادوى تولدت رو برام فرستاد؟ وقتى بهش زنگ زدم گفتم چرا الان برام فرستادى هنوز كه آرميتا دنيا نيومده، بهم گفت فرقى نميكنه و گفت برا زايمانم نميتونه بياد تهران منم گفتم خوب عيد كه من ميام شمال و با آرميتا ميام پيشت، بهم گفت اگه تا عيد زنده بودم انشاالله ميبينمتون، منم كلى غر زدم كه اين حرفا چیه كه ميزنى. حالا بعد از سه هفته ميبينم مامان بزرگم از پيشم رفته، آرميتا جونم تو بهتر از هر كسى ميدونى چه آتيشى تو دلمه، با اينكه كلى تلاش ميكنم بخاطر شما خودمو كنترل كنم و گريه نكنم نميشه، هر لحظه يادش ميافتم و اشكم راه ميافته وقتى با بابا بزرگم حرف ميزدم فقط گريه كردم و اونم فقط ميگفت مامان بزرگ خيلى منو دوست داشت و ميگفت همه فكرش پیش من و شما بود و خلاصه كلى سفارشم كرد كه مواظبت باشم و گريه نكنم ولى مگه ميشه؟؟؟؟؟؟؟
الهى برات بميرم كه يه همچين مادر ضعيفى دارى، عزيز دلم واقعا شرمنده ام كه تو اين چند وقتى كه مهمون دلمى هر بار با يه اتفاق كلى ناراحتت كردم، هميشه دوست داشتم هر كارى برا راحتى و آرامشت انجام بدم و تمام تلاشم رو هم كردم ، ديگه اين كم و كاستى هاى مامان رو ببخش.
راستى تصميم گرفتم با پولى كه مامان بزرگ برات كادو فرستاده يه قطعه طلا بخرم كه بعنوان يادگارى هميشه برات بمونه.
آرميتاى نازم وقتى من تو شرايط سختى هستم تو با تكونات نشاط و شادي رو ميارى تو دلم، اين روزا هر وقت اشك ميريختم شروع ميكردى تكون خوردن انگار ميخواستى دلداريم بدى الهى كه فدات شم مهربونم، تمام تلاشم رو ميكنم كه ديگه ناراحتت نكنم، ميدونى دائما به اين فكر ميكنم كه اگه تو رو هم نداشتم تو اين شرايط سخت دلم به چى خوش بود؟ از خدا ميخوام اين 1 ماه باقيمونده هم به خير بگذره و به سلامت بياى تو بغلم، عشقم خيلى دوستت دارمممممممم.
عزيزم تو اين هفته برا چكاپ هم رفتيم خدا رو شكر همه چى خوب بود فقط دكتر گفت كه ريزه ميزه هستى و همچنان باربى موندى و گفت حسابى بخورم و برا ده روز ديگه باز برام نوبت گذاشت كه ديگه انشاالله اينبار بهم تاريخ زايمان بده.
جوجويي اين هفته خونه تكونى هم كرديم و همه چى برا اومدنت آماده شده، روز خونه تكونى خاله أذين و خاله بيتا اومدن پيشم كه تنها نباشم آخه بابايى برا مراسم مامان بزرگ رفته بود شمال و منم چون از قبل با كارگر و فرش شويى هماهنگ كرده بودم ديگه نميتونستم كنسلش كنم.
خلاصه اينكه اين هفته هم با همه بدى ها و خوبى ها و سختى هاش گذشت، اميدوارم هفته هاى ديگه فقط خوبى و شادى برا همه همراه داشته باشه، عشق كوچولوم بازم بخاطر سختى هايى كه تو اين هفته بهت دادم معذرت ميخوام، فقط اينو بدون كه با ارزشترين دارايى من و بابايى شمايى آرميتا جونم، پس هميشه خوب و سالم و سرحال باش، بوسسسسسسسس
وزن كودك شما هر روز زياد مي شود، تقريبا روزي 30 گرم. وزن او حدود 2700 گرم است و حدود 48.2 سانتي متر طول دارد. موهاي كرك مانند او و همين طور ورنيكس (ماده نسبتا چربي كه بدن او را پوشانده بود و از پوست او در برابر مايع آمنيوتيك محافظت مي كرد) در حال ناپديد شدن هستند. كودك شما همه اين مواد را به همراه ديگر ترشحاتي كه به درون مايع آمنيوتيك مي ريزند، مي بلعد و اين مواد تا زمان تولد در شكم او باقي خواهند ماند. اين مخلوط سياهرنگ كه مكونيوم ناميده مي شود، اولين مدفوع كودك شما را تشكيل خواهد داد.
در انتهاي اين هفته كودك شما كامل شده است. به كودكاني كه در بين هفته هاي سي و هفتم و چهل و دوم به دنيا بيايند كامل مي گويند، به آنها كه قبل از 37 هفته بدنيا مي آيند نارس و بعد از 42 هفته ديررس مي گويند. سر اكثر كودكان در اين مرحله به طرف پايين قرار گرفته است كه براي يك زايمان راحت مناسبتر است. در صورتي كه وضعيت كودك شما به اين شكل نباشد پزشك يا ماما از شما خواهد خواست كه در هفته آينده براي تغيير وضعيت قرار گرفتن كودك در رحم برنامه ريزي كنيد، برخي تمرينات ورزشي به اين چرخش كمك خواهند كرد. بندرت پيش مي آيد كه پزشك يا ماما سعي كنند كه با انجام حركات آرام و نرم از روي شكم وضعيت قرار گرفتن كودك در رحم را تغيير داده و سر او را به طرف پايين برگردانند.