ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

هفته بیست و دوم

1391/7/27 18:26
نویسنده : مامان نوشی
229 بازدید
اشتراک گذاری

آرمیتا جونی سلام

چطوری مامان؟؟ چه خبرا؟؟؟ تو دل مامانی خوش میگذره؟؟؟

به من خیلی داره خوش میگذره. با هر تکونت میرم تو آسمونا و برمیگردم.همین حالا هم که دارم برات مینویسم ریز ریز داری ضربه میزنی عشقم.

چند روزی بعد از ظهر ها شیطونی میکردی چند روز هم ساعت 6 صبح بیدارم میکردی. چند روز اخیر هم صبح ها تکونای کوچیک میخوری و غروبها حسابی شیطونی میکنی. مخصوصا وقتی مامان نارنگی میخورم شیطونی هات دو برابر میشه . مثل اینکه نارنگی خیلی دوست داری جوجویی. راستی برات از دیروز بگم ، ساعت حدود 5:30 غروب بود منم دراز کشیده بودم داشتم تلویزیون نگاه میکردم که یهو شما شروع کردی به شیطونی کردن . نمیدونم چیکار میکردی سر میخوردی میپریدی میرقصیدی ما که نفهمیدیم. بعد از کلی ضربه زدن اروم شدی و منم شروع کردم به حرف زدن باهات و بعدش دیدم دیگه خبری از تکونات نیست فکر کردم خوابیدی و منم ساکت شدم ،هنوز چند دقیقه نگذشته بود که یهو چنان ضربه ای به پهلوی راستم زدی که دستم اومد بالا. چند ثانیه هاج و واج مونده بودم که این چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هم خیلی دردم اومده بود و هم خنده ام گرفته بود که چطور تونستی یه همچین ضربه ای بزنی؟؟؟ تا 5 دقیقه بلند بلند برا خودم میخندیدم و نازت میدادم. آخه دخمل طلا داری چیکار میکنی؟ نکنه تمرین های رزمی انجام میدی مامان جون؟؟؟؟؟ وقتی بابایی اومد براش تعریف کردم کلی خندید میگه خوب جای دخملم تنگه پاهاش خسته شده بود ههههههههههههههههههههههههه (من فدای پاهای کوچولوت)

تو هفته گذشته یه روز هم با دوستای مامانی(خاله آذین ،بیتا ،مهناز،الهام، مریم، سحر و خواهر خاله الهام) ناهار رفتیم یه رستوران ایتالیایی خیلی خوش گذشت. آرمیتایی این خاله ها همگی دوستای دوران دانشگاه مامان جون هستن که بعد از دانشگاه همچنان با هم در ارتباطیم . خاله مهناز و خاله مریم هر کدوم یه دخمل خوشگل دارن و شما هم سومین دخمل گروهمون هستی. راستی خاله مهناز برات یه عروسک آویز مخصوص بالای تختت خریده بود،کلی خوش به حالته هر جا که میریم یه چیزی کادو میگیری شیطون. 

 اینقدر که اون روز همگی شیطونی کردیم made by Laieفکر کنم کلی تعجب کردی که مگه ماها هم کوچولوییم اینقدر شلوغ میکنیم، آره مامان جون ماها هم یه وقتایی کوچولو میشیم.

راستی به سلامتی ماه  تموم شد و وارد ماه  شدیم. هنوز هم باورم نمیشه که 5 ماه تمام هر لحظه با همیم ، با هم میخوابیم با هم بیدار میشیم با هم کار میکنیم با هم میریم بیرون . وقتی میگم 5 ماه به نظر طولانی میاد ولی راستش رو بخوای برام مثل 5 روز گذشت تا چشم بهم زدم 5 ماه گذشت و خدا رو شکر تا اینجا همه چی به خیر و خوشی گذشت انشاالله 4 ماه دیگه هم به همین خوبی سپری شه و بیای تو بغلم کوچولوی من.

بیا ببینیم این هفته چه شکلی شدی قهرمان کوچولو

 

اكنون كودك درون رحم شما مثل يك نوزاد ولي كمي كوچكتر است. او 27.7 سانتي متر طول و حدود 450 گرم وزن دارد. پوست او تا زماني كه به اندازه كافي وزن اضافه كند چروكيده به نظر مي آيد؛ و موهاي نرمي بنام لانوگو كه سر و بدن او را پوشانده ، قابل ديدن است. لبهاي او مشخص تر شده و دندانهاي او به شكل ريشه هايي در درون لثه اش ظاهر شده اند. هرچند چشمهايش رشد كرده اند اما عنبيه (بخش رنگي چشم) هنوز رنگدانه ندارد و رنگي نشده است. ابروها و پلكهاي چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزالمعده او (كه براي توليد هورمونها بخصوص انسولين ضروري مي باشد) به سرعت در حال رشد است.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان کاوه
27 مهر 91 15:01
عزیزم بیصبرانه منتظر چهره معصوم و خوشگلشیم...... با دیدن تصویر عروسک گفتم ممکنه موهاش فرفری بشه.....هر چی میشه نازنینی.....


قربونت خاله جون.
احتمال فر شدن موهاش خیلی زیاده اخه موهای خودم فره و موهای باباش هم حالت داره
در آرزوي دو قلوووووو
30 مهر 91 7:25
سلام گلم مرثي كه به من سر زدي

شما ميكرو كرده بودين هر چي هم تو وبلاگت گشتم گذشتتت نبود


ببخشين اين روزا اينقدر داغونم كه همه چي رو فراموش كردم

باورت نميشه بعضي وقتاخودم رو با مينوي چند سال پيش مقايسه ميكنم

مينويي كه عضو بنياد نخبگان بودش

غصه ميخورم

الان كه ديگه مغزم كاملا هنگ كرده به خاطر غصه هايي كه برا اين ني ني خوردم


سلام دوستم من طبیعی حامله شدم اینقدر غصه نخور و خودت رو اذیت نکن هر چیزی راهی داره
صوفی مامان رادمهر
3 آبان 91 9:23
ای قربون این قرتی خانم که پا می شه می ره رستوران ایتالیایی ها... فکر کنم آرمیتا مثل این عروسکه بشه... خوشجل و موشجل


قربونت برم خاله جونیییییییییییییییی
عسل
10 آبان 91 9:10
ارمیتا جونممممممممممم می بوسمتتتتتتتتتتتتتتت خوشگلممممممم.