ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

هفته بیست و یکم(اولین ضربه های آرمیتا)

1391/7/22 18:27
نویسنده : مامان نوشی
557 بازدید
اشتراک گذاری

آرمیتای خوشگلم سلام

دخملکم، یکی یک دونه مامان آرمیتای نازم چطوری؟ راستی میدونی آرمیتا یعنی چی؟؟

niniweblog.com آرمیتا یعنی پارسا ، پاک ، فروتنniniweblog.com

انشاالله که خودت هم مثل اسمت پاک و فروتن باشی عزیزم

عزیزم تو این هفته مامان بزرگ و بابابزرگت اومده بودن پیشمون مامان بزرگ یه لباس حاملگی خوشگل برام آورد و یه ست کامل لباس نوزادی خوشگل هم برا شما آورد لباسات قرمز و سفیدن. منم هی لباسا رو نگاه میکردم و نازت میدادم و فکر میکردم اینا رو بپوشی چه شکلی میشی عروسک کوچولو

اینم عکس لباسای کوشولوت عروسک من

لباس آرمیتا

بعد از ظهر همون روز مامان بزرگ با خاله فرناز رفت دکتر که دستش رو معاینه کنه و من و بابابزرگ هم خونه بودیم. بابابزرگ خواب بود و منم نشسته بودم و فکر میکردم که چرا من تا حال حرکتای شما رو اونجوری که همه میگن حس نکردم(آخه همه میگن اولین حرکتا مثل ضربان نبض هست) خلاصه تو عالم خودم بودم که یهو حس کردم یه چیزی مثل ماهی از یه طرف دلم رفت اونور. اولش فکر کردم نفخ کردم و حرکت روده بود ولی بعدش دیدم یه چیزی داره اون تو ضربه میزنه و یکی دوتای اول آروم بود و بعدش شدید شد در حدی که لباسم کاملا تکون میخورد . وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی نمیدونی چه حالی شدم، خیلی هیجان انگیز بود. نمیدونستم به کی بگم . بابابزرگ هم خواب بود نمیتونستم نشونش بدم زودی زنگ زدم به بابایی و براش تعریف کردم اونم کلی کیف کرد (البته بگم حسودیش هم شد که خونه نبود ببینه ههههههههههههههههه) خلاصه ماهی کوچولوی مامان ساعت 16:50 روز دوشنبه 17 مهر 91 مامان اولین ضربات شما رو حس کرد. حدود 25 تاضربه محکم زدی که با هر کدومش قند تو دل مامان آب میشد. قربون اون دست و پای کوچولوت بشم. 

آرمیتا جونی از اون روز بابایی هی میومد کنار شکمم و کلی باهات حرف میزنه و سفارش میکنه دفعه بعدی که میخوای علامت بدی یه وقتی باشه که منم خونه باشم و ببینم .  و از اونجایی که شما خیلی بابایی هستین و به حرف باباجونی گوش میکنین نذاشتین انتظار بابا جون طولانی شه آخه فرداش هم از ساعت 3 بعد از ظهر شروع کردی لگد زدن تا 1 شب البته اون وسطا گاهی یه استراحت کوچیک هم به خودتون میدادین. قربونت برم که شیطونی هات هم زمان داره دخمل کاراته کار مامان. عزیزم دیگه هر روز حست میکنم قشنگ مامان.

راستی مامان بزرگ و بابابزرگ مامانی بهم زنگ زدن و هر کدوم کلی بهم تبریک گفتن که شما دخملی و کلی هم نازت دادن همه منتظرن اومدنتن عزیزکمممممم.

آخ جون امسال عید شما هم کنار سفره هفت سین هستی خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

حالا ببینیم وضعیت آرمیتا خانوم تو این هفته چه جوریه

 niniweblog.com

 وزن كودك شما حدود 340 گرم و اندازه او تقريبا 26.6 سانتي متر است. ابروها و پلكهاي او كامل شده اند. و مسلما شما حركتهاي او را احساس مي كنيد. كودك شما به برنامه روزانه و كارهايي كه ممكن است داشته باشيد توجه نمي كند؛ پس اگر هنگامي كه در شب آماده خوابيدن مي شويد او تكان خوردن را آغاز كرد، تعجب نكنيد. اگر شما يك دختر در شكم خود داشته باشيد واژن او كاملا شكل گرفته است هرچند رشد اين اندام تا زمان تولد او ادامه خواهد يافت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان کاوه
24 مهر 91 9:23
مبارکه اسم قشنگت ....واه واه لباسهای قرمزتم مبارکه.... میدونم مامان الان دل تو دلش نیست که همه رو تنت کنی.... خوشگلم عجله نکن برای اومدن سر موقع بیا اما تپل بیا......میبوسمت


مرسی خاله خوجیییییییییی
مامان جون نی نی
25 مهر 91 15:09
ای جونم خیلی شیرینه ضربه و حرکاتشون
هفته های بالاتر همچین ضربه می زنن که لباس روی شکم اصلا می خواد پاره بشه خیلی هیجان انگیزه
راستی می دونستی دخملها از پسرها توی شکم شیطون ترند حرکاتشون بیشتره و شیطونیهاشون شیرین تر اینها رو مادرم بهم گفته
چه لباسهای خوشگلی براشون آوردن مبارک باشه ان شاا... به سلامتی و دل خوش ازشون استفاده کنه .
چه اسم زیبایی چقدر برازنده یه فرشته کوچولو هست که می خواد زمینی بشه


مرسی دوست خوبممممم
اره منم شنیدم که دخملی ها شیطون ترن قربون شیطونی هاشون
صوفی مامان رادمهر
26 مهر 91 13:12
عزیزممممم چقدر لباسات قشنگه... دست مامان بزرگ و بابا بزرگ با سلیقه شما درد نکنه خانم خوشگل... آفرین به مامان و بابای با سلیقه ات با این اسم قشنگی که برات انتخاب کردن...چقدر نازی... آرمیتا دوست دارم


مرسی خاله جونننن
عسل
10 آبان 91 9:11
لباسهای خوشگلتتتتتتتتتتتتت مبارکککککککککککککک عزیزمممممممممممم.


مرسی خاله عسلللل