چند دقیقه کشنده
سلام عزیز دلم امروز میخوام از کار وحشتناکی که کردی برات بگم ،طبق معمول همیشه که از شرکت برام مدارک میفرستادن با هم رفتیم دم در و شما کنارم سرپا بودی و داشتی با پیشی ها(مموش و پنگول) بازی می کردی و منم داشتم در مورد مدارکی که رد و بدل می کردیم صحبت می کردم و مدام چشمم بهت و یه فاصله کمتر از یک دقیقه شما رفتی پشتم و منم خداحافظی کردم و برگشتم که با هم بریم تو خونه ولی دیدم کسی پشتم نیست و اطرافمو نگاه کردم باز کسی نبود و تنها چیزی که از ذهنم رد شد این بود که دزدیدنت و بعدش مثل دیوونه ها شروع کردم جیغ کشیدن و فقط صدات می کردم و دویدم سمت سر کوچه که یهو دیدم از پشت دیوار اومدی بیرون و با خنده بهم نگاه کردی و من فقط دویدم و بغلت کردم و بهت ...