ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

تولد دو سالگى

1393/12/2 0:10
نویسنده : مامان نوشی
615 بازدید
اشتراک گذاری

    از پا قدم خوب تو بود که                حس عاشقی اومد سراغم
    غصه با دلم غریبگی کرد               احساس تو شد عمر دوبارم
                        خوشبختی اومد تو روزگارم                  

    تا زمانی که تو مهربونی                تا زمانی که من تورو دارم
    هیچی حتی مرگم نمیتونه            دور کنه مارو یه لحظه از هم
    تو مثل نفس برام مهمی               تو قد چشام برام عزیزی
    تو فرشته ای از آسمونی               تو معنی خوب ِ همه چیزی

عزيزترينم تولدت مبارك، بهترين هديه خدا دو سالگيت مبارك ، آرميتاى قشنگم اميدوارم ١٢٠ ساله بشى.

جوجه قشنگم هنوز باورم نميشه كه دو ساله شدى يعنى دو ساله اومدى پيشمون، چه زود گذشت  و در عين حال چه طولانى گذشت، دو سال پر ماجرا كه هر روزش با روز ديگه اش فرق داشت و هر روز يه كار و يه هيجان جديد برامون داشتى ، فرشته آسمونى من زمينى  شدنت مبارك.

گل مامان تو اين يه ماه كلى بيشرفت كلامى داشتى، حرف زدنت خيلى با نمك شده و ديگه كار از فرهنگ لغت گذشته و بخاطر همين بيشتر ازت فيلم ميگيرم كه يادگارى بمونه. ولى تقريبا ميتونم بگم همه چى ميگى از سلام گرفته تا صدا كردن آتقى سوپرى سر كوچه، فقط كافيه بگيم فلان چيز تموم شده ، سريع ميگى اتخى اتخى بيگير ، يعنى از اتقى بگير. تلفنی حرف زدنت هم خوب شده و تازگى معلومه دلت تنگ ميشه اخه يهو گير ميدى كه مثلا ميخواى با بابابابا حرف بزنى و وقتى زنگ ميزنم خودت گوشيو ميگيرى و كلى حرف ميزنى و بابابزرگ هم كه حسابى كيف ميكنه هر روز بهت زنگ ميزنه، مامان بزرگ يا همون مامان مامان خودت هم كه تقريبا تو همه بازيهات هست يعنى تا با موبايلت الكى زنگ ميزنى ميبينم دارى با مامان بزرگ حرف ميزنى :))

از صبح كه بيدار ميشى خرسى و كيف خودت و يه كيف مامان دستته و هى ميرى خريد  و بر ميگردى و تازه وقتى خريد ميكنى پول نميدى ، سريع يه كارت از كيفت درميارى و كارت ميكشى و رمز كارتت هم عدد  ٩ هست، حالا اينا رو از كجا ياد گرفتى و اين رمز رو چطور برا خودت انتخاب كردى والله ما هم نميدونيم:))))))))))))

خيلى شيك مياى كشوى قابلمه ها رو باز ميكنى و هر چي ديگ و تابه كوچيك دارم برميدارى و رو ميز تلويزيون میچینی و ميگى اونجا گاز هست و دارى غذا ميپزى، عروسكا و خرسات رو هم رو مبلا مينشونى و مثلا مهمونن ،حالا كى جرات داره يه كدوم شون رو جابه جا كنه؟؟؟؟؟؟

ماشاالله مهمونات هم چند روز ميمونن و يهو ميبينى يه هفته تمام عروسكا دور خونه چيده شده و ديگ و تابه ها اون وسطن و كسى جرات دست زدن نداره،تازه غذا كه ميپزى به من و بابا هم ميدى و ما هم بايد تست كنيم:))

خاله فرناز و عمو آرمان اومدن تهران و ديگه سر از پا نميشناختى و وقتى برميگشتن من و شما هم باهاشون رفتيم و شما از همينجا خوابيدى تا رودبار ، بعدش تا استانه خوب بودى ولي از اونجا ديگه خسته شدى و غر زدنات شروع شد تا رسيديم و اونجا هم نسبتا خيلى خوب برخورد كردى و دو روز هم لنگرود بوديم اخه سالگرد مامان بزرگ من بود و خلاصه حسابى بازى كردى و خوش گذروندى ، مخصوصا با عمو آرمان خيلى خوبى و در عين حال ازش خجالت هم ميكشى:)))  خاله فرناز هم كه ديگه همه زندگيته و كلى باهاش حال ميكنى:))

يه روز با خاله ندا و خاله زهرا رفتيم يه خانه كودك تو ستار خان و اونجا يه جامپينگ كوچيك داشت و البته براى بچه هاى بالاى سه سال بود ولى خوب شما كه كم نميارى و خيلى شيك رفتى تو و كلى بازى كردى و تازه خنده دار بود كه وقتى دوستات كه هر كدوم يه سال ازت بزرگترن مي افتادن ، دستشو نو ميگرفتى و ميگفتى پا پا، يعنى پاشو :)))) 

يه روز هم كه دايى فرزين  اينا اومده بودن تهران تو و انيسا رو بردم كيدزلند ، واى كه نميدونى چه آتيشى سوزوندين دوتايى ، من فقط از اينور سالن ميدوييدم اونور و هى شما دو تا رو ميگرفتم ولى اينقدر كه بهتون داشت خوش مي گذشت دلم نميومد زود ببريمتون بيرون تا آخرين لحظه نگهتون داشتم .يه روز هم با خاله بيتا رفتيم ميلاد نور و شما يه ماشين بچه ديدي و گفتى ميخواى سوار شى ، راستش فكر نميكردم خيلى توش بشينى و خلاصه يكى كرايه كردم و در كمال ناباورى عين يك ساعت رو نشستى و تازه وقتى ميخواستم پیاده ات كنم قبول نميكردى و خنده دار تر فيگورات موقع رانندگي بود كه با يه دست فرمون رو گرفته بودى و ميچرخوندى:))

راستى يه چيز جالب، من هر وقت ميخوام خاله بيتا رو اذيت كنم به فاميليش صداش ميكنم و وقتى حامله بودم هر وقت اينجورى صداش ميكردم كلي سرم غر ميزد كه نگو آرميتا هم دنيا بياد ياد ميگيره و خلاصه منم هى ميخنديدم و باز اذيتش ميكردم و اين قصه همچنان ادامه داشت تا اينكه شما حرف زدن ياد گرفتى و حالا تا ميگم بيتا شما با يه نازى ميگى آسىىىىىى يعنى من ميميرم از خنده آخه فاميليش رو هم مخفف ميكنى ، وقتى اولين بار به بيتا گفتم ميخواست پوستمو بكنه ولى وقتى يه بار جلوش اينجوري صداش كردى اينقدر خوشش اومد كه فيلم تو گرفته و حالا هر روز  هى فيلمو نگاه ميكنه و كلى نازت ميده :))))))))))))))

راستى با عرض شرمندگى يه خبر بد هم دارم ، همسايه روبروييمون كه گاهى ميرفتى خونشون و بدون من ميموندى فوت كرد، اينقدر دلم سوخت و ناراحت شدم كه نگو و جالب اينجاست وقتى برا تسليت رفتم خيلى راحت اومدى و تو اون جمعيت از من جدا شدى و برا خودت رفتى تو اتاقى كه هميشه اونجا بازى ميكردى ، انگار شما هم دنبال اون حاج خانوم مهربون ميگشتى:(((((

براى تولدت هم كه كلى برنامه داشتم و خلاصه اول يه كيك گرفتم و با دوستات تو كارگاه مادر و كودك جشن گرفتى و روز تولدت هم من صبح زود طبق روال هر هفته رفتم کلاس یوگا و وقتی برگشتم دیدم با یه ذوقی اومدی دم در و صدام میکنی و می گی ببین آنیسسسسس ببین ببین و خلاصه من وقتی وارد شدم عین خودت کلی ذوق کردم اخه نیکوجون و دایی فرزین یه کارتون بزرگ که توش یه ست کامل آشپزخونه و کلی پاستیل و آبنبات بود برات فرستاده بودن و فکر کن شب قبل بسته رو دادن یه ماشین که تا صبح برسه تهران و بیاره دم خونه تحویل بده و خلاصه اینجوری بود که روز تولدت رو با یه هیجان خیلی زیاد شروع کردی  و بعد از ظهر هم يه كيك كوچولو درست كردم و با خاله ندا و مهرسا و خاله زهرا و رونيا رفتيم كيدزلند و اونجا جشن گرفتيم و حسابى بهتون خوش گذشت و براى جشن اصلي هم كه قرار شد ٧ اسفند برگزار بشه كه تو پست بعدى مفصل برات مينويسم چطور بود.

راستى براي بار دوم دندون پزشكى رفتى و خدا رو شكر همه دندونات سالم بود و دو تا دندون آسياى ديگه هم در آوردى و باز به دندونات فلورايد زدن و خانم دكتر گفت دندونات رو هم خودت مسواك كنى و هم من برات مسواك كنم و نكته جالب اينه كه تا قبل از اينكه بريم دندون پزشكى اصلا نميذاشتى من برات مسواك كنم ولى از بعد از اون  يه بار خودت مسواك ميكنى و بعدش هم ميذارى من كاملا همه دندونات رو مسواك كنم :)))))

چند تا از كلمات با مزه اي كه ميگى ايناست

چايی : چاشى ، توپ :  بوت  چوب شور : چوب چوش دلستر : ددستر  

راستی برا چکاپ دو سالگیت هم رفتیم و خدا رو شکر همه چی خوب بود و قدت ۹۰ سانت و وزنت هم ۱۰/۷۵۰ کیلوگرم بود. خانم دکتر گفت قدت باید ۸۷ باشه ولی طبق معمول در این زمینه بالای نموداری :)))))) برات یه ازمایش هم نوشت که باید انجام بدی و اونم تو پست بعدی خبرش رو میدم که چی شد.

 

پسندها (2)

نظرات (4)

سعيده
14 اسفند 93 9:00
سلام نوشي جونم خوبي عزيز تولد ددخملي نازم مبارك باشه ايشاله 120 ساله شه قربون اين شيرين كاريش بشم من نوشي جونم خوب با الهام ميرين بيروناااااااااااا جاي مارو هم خالي كنين هوا گرم شد با الهام و شهره بياين طرفاي ما الهام خانم سختشه مگر به هواي شما بياد نوشي جونم راستي چقدر خوب كه دندوناي ارميتا جونم خوبه اترين دو تا دندونش مستعده پوسيدگيه و اصلا باهام راه نمياد برا مسواك خيلي اذيت ميكنه خودش بايد بزنه و نميذاره من دست بزنم فلورايد هم اصلا نذاشت بذاره حتي مواد داد بيارم خونه رو دندونش بذارم يه بار گذاشت و سريع هم زبون زد خورد بگو چه جوري ارميتا جونم ميذاره يعني قشنگ يه ساعت زبون نزد ؟
مامان نوشی
پاسخ
سلام عزيزممممم ، ممنونم. انشاالله يه قرار بذاريم همه با هم بريم بيرون. سعيده جونم ارميتا هم موقع زدن فلورايد حسابى جيغ ميكشه ولى من دستاشو نكه ميدارم و خانوم دكترش هم خيلى دقيق و مهربونه و اونم كار خودشو ميكنه و اصلا به كريه هاش توجه نميكنه و در ضمن نيازى نيست زبون تزنه فقط دوساعت جيزاى جسبناك نخوره و اون روز هم مسواك نزنه كافيه. بوسسسس
مريم مامان ماني و ماهان
27 اسفند 93 11:48
عزيزم تولد دو سالگيش انشا اله مبارك باشه عيدش هم مبارك باشه
مامان نوشی
پاسخ
مرسى خاله جونننن
صوفی مامان رادمهر
2 اردیبهشت 94 14:23
عزیز دل خالهههههههه انشاله 120 ساله شی کنار مامان و بابا خدا رو شکرررررر... نوشی خیلی خیلیییییییی شاد می شم میام اینجا بزرگ شدن آرمیتا رو که میبینم خیلیییی بهم می چسبه خدا حفظش کنه می بوسم دو تاتونو
مامان نوشی
پاسخ
فدات شم عزیزم رادمهر گلم رو ببوس
ĸoѕαr
15 اردیبهشت 94 15:11
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا