ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

نوزده ماهگی

1393/7/7 0:02
نویسنده : مامان نوشی
556 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان

دختر مامان حسابى خانوم شده ،كلى اشپزى ميكنى و تازه از غذاهاى خيالى اى كه ميپزى به من و بابا هم ميدى بخوريم. هر روز كه از خواب بيدار ميشيم كمك ميكنى تخت رو مرتب كنيم بعدش هم صبحونه ميخوريم كه تازگى كره و عسل ميخورى. و از بعد صبحونه هم همچنان چسبيدى به من و بايد باهات بازى كنم تا شب. غروبا هم هر روز خودت ميرى لباسا تو از توى كمدت ميارى و ميگي عباسىىىىىى يعنى بريم پارك تاب تاب عباسى كنيم و خلاصه يه يك ساعتى هم ميريم پارك و در راه برگشت هم كه إمكان نداره بدون سر زدن به اتقي بياى خونه:)))

يه روز خودت اومدى و دستمو گرفتى و بردى كنار ماكروفر و اداى غذا خوردن در اوردى و فهميدم پاپکورن ميخواى و وقتى ازت پرسيدم گفتى اره، فدات شم كه مجبوری پانتوميم بازى كنى. يه بار هم وقتى گفتم برو به بابا بگو بياد شام بخوره رفتى پيشش و گفتى بابا و دستشو گرفتى و اداى غذا خوردن براش در اوردى:))))

يه روز هم كه با بابا تنها بودى بعد از اينكه پى پى كردى رفتى پیش بابا و دماغتو گرفتى و گفتى بابا جيش ، يعنى بيا عوضم كن:)))))

کارتون اتاق سحر امیز رو خيلى دوست دارى و چند قسمتش رو برات ضبط كردم و هر روز نگاه ميكنى و مخصوصا با بابا تنها هستى برات كارتون ميذاره و چوب شور رو ميبنده به نافت.خندونک

كلمات جديدى هم كه ميگى تيغ و قيچى هست، نميدونم چرا با كلمه هاى عجيب و غريب شروع به حرف زدن كردى.

مامان بزرگ چند روزى اومد تهران و شما پيشش بودى و منم رفتم سراغ كارام، تو اون چند روز حسابى بهت خوش گذشت و كلى بازى كردى و پارك رفتى و خلاصه حسابى  خوش گذروندى و از همه جالب تر صدا كردن مامان بزرگ بود گاهى مامان مامان صداش ميكردى و گاهى هم به اسم صداش ميكردى و شهلا هم كه نميتونستى بگى ميگفتى الا :))))))))))))

ديگه اينكه همچنان مثل آدامس چسبيدى به مامان و جدا نميشى، يه وقتايى واقعا كم ميارم و دعوات ميكنم ولى بعدش عذاب وجدان ميگيرم ، نميدونم بقيه مامانا چطور ميتونن اينقدر با حوصله باشن پس چرا من اينقدر زود جا زدم؟ نميدونم شايد هم بخاطر اينه كه من واقعا دست تنهام و هيچ كمكى اينجا ندارم ،در هر حال كوچولوى قشنگم همه سعيمو ميكنم بتونم مامان خوبى برات باشم ، اگه يه وقتايى قاطى ميكنم واقعا شرمنده ام و فقط ميخوام بدونى من تحت هر شرايطى عاشقتم و همه  زندگيمى عزيز دل مامان.

هميشه بخند و شاد باش آخه وقتى ميخندى انگار كل دنيا مال منه و وقتى گريه ميكنى همه دنيا رو سرم خراب ميشه.(در ضمن وقتی هم که غذا نمیخوری انگار با پتک دارن میکوبن تو سرممممممم ٬ جون مامان هر کاری میخوای بکن فقط غذاتو درست بخورخندونک)

 

پسندها (2)

نظرات (3)

صوفی مامان رادمهر
7 آبان 93 15:00
جیگرتو برمممممممممم عروس کوچولوی نازم که داری این کارارو یاد می گیری... عزیز دلممممممممممم... مثل مامان خوش سلیقه می شی مطمئنم... هنوز مزه کیک خوشمزه مامانت زیر دندونمه ... دوستت دارم خوشگلم...
مامان نوشی
پاسخ
قربونت برم صوفى جون لطف دارى
مريم
10 آبان 93 14:52
سلامممم عزيزمم ماشالا چقد خانوووم شديييي فداي پانتوميم بازيات بشه خاله الهي
مامان نوشی
پاسخ
مرسى خاله جونىىىىىى
مامان آرمیتا
1 آذر 93 7:35
. به اندازه دلتنگی سربازان بی مرخصی زندونیای بی ملاقاتی قناری های توی قفس مریض های بی نفس و دل های بی کس بیادتم