ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

كلاس اموزشى شنا

1396/7/2 22:38
نویسنده : مامان نوشی
149 بازدید
اشتراک گذاری

ماهى طلايي مامان سلام

عشق قشنگم امروز ميخوام برات از اولين كلاس مستقلت بگم . اول شهريور به پیشنهاد خاله ندا اسم شما و مهرسا رو كلاس شنا نوشتيم ، راستش من بيشتر از شما استرس داشتم اخه كلاس براي افراد بالاتر از ٦ سال بود و شما تنها بچه ٤/٥ ساله بودى و اينكه تنها بايد ميرفتى استخر خيلي نگرانم ميكرد ولى خوب تصميم گرفتم محكم باشم، خلاصه جلسه اول شد و ساعت ٤ بعد از ظهر رفتيم استخر و شما و مهرسا رو تحويل مربى داديم و بعد از كلاس بندى مربى شناى شما خانم غلامرضايي شد كه يه خانم خيلي مهربون و با حوصله و زيبا بود و همكلاسي هات هم دو تا خانم بزرگ كه بنظرم هم سناى من بودن و دو تا هم بچه كه از شما بزرگتر بودن شدن.بالاخره تمريناتون شروع شد و هر جلسه هم كلاسي هات برام تعريف ميكردن كه چقدر خوب دارى پيشرفت ميكنى و خانم مربيت هم ازت راضي بود و خودت هم تو خونه برام تعريف ميكردى و سعى ميكردى هر چي ياد گرفتى بهم ياد بدى و اولين چيزى که بهم گفتى اين بود ، مامان با دستات يه سيب بكش گردش كن و من اولش تعجب كردم ولي بعد فهميدم اين روش اموزش حركت دست هست و خلاصه ١٢ جلسه تو يه ماه رفتي كلاس ،يعني ٣/٥ ميرفتيم و ٤ كلاست شروع ميشد و من و خاله ندا بيرون استخر مينشستيم تا ٥/١٥ دقيقه كه كلاستون تموم ميشد و ما ميومديم تو و ميشستيمتون و بر ميگشتيم خونه كه حدود ٦ ميشد.  تقريبا جلسه ٨ بود كه خانم مربيت بهم گفت برات فين شنا بگيرم و يه ادرس تو منيريه بهم دادن و منم يه روز بعد از مهدكودكت بردمت منيريه و فين رو هم خريديم جلسه ٩ به مربيت دادم كه گفت اگه ميتونم سايز كوچكتر بگيرم و منم بردمش باز همونجا خلاصه سايز كوجكتر نشد و وقتى جلسه بعد به مربيت دادم گفت حتما بايد توش كفي بذارم و جوراب حوله اي برات بذارم كه پاهاتو اذيت نكنه و اون جلسه هم نتونستى ازش استفاده كنى و بالاخره جلسه ١١ موفق شدىى استفاده كنى و ضمنا ديگه ميدونستم بازوبند هم نميبندى و مربيت يه كار خيلي قشنگ كرد كه واقعا بنظرم عالي بود و حرفه اي و اونم اين بود كه وقتى خواست بازو بند رو ازت  بگيره چند جلسه باد يك طرف از بادى هاي هر دست رو كامل خالي كرد و از جلسه هاى بعد اون يكى بادي رو هم بادشو نصفه گذاشت و بعدش كه بازوبند رو ازت گرفت فقط يك جلسه دوقلو پشتت گذاشت و از جلسه بعديش يكي از بازوبندات كه فقط يكطرفش نصفه باد داشت گذاشت پشتت و عملا فقط اثر روانيش بود كه فكر كنى چيزى دارى كه رو اب نگهت ميداره و خلاصه با همه اين توضيحات فقط ميدونستم كه بي صبرانه منتظر جلسه اخر بوديم كه اجازه ميدادن ما هم بيايم داخل استخر و ببينيم چي ياد گرفتين.  بالاخره انتظار به سر اومد و جلسه ١٢ رسيد و ١٠ دقيقه اخر گفتن مامانا بيان داخل ما هم اومديم ، اولش ديدم از اب اومدي بيرون و منتظرمى و گفتى جيش دارى ، الهى فدات شم كه با اين سن كمت هميشه حواست هست مبادا تو استخر جيش كنى😍 بعد از اينكه رفتى دستشويي رفتيم تو استخر و من بيرون استخر بودم كه خانوم مربيت گفت ارميتا برو تو اب و راستش فكر ميكردم هنوز بدون بازو بند پشتت نتونى شنا كنى ولي در كمال ناباورى ديدم خيلي حرفه اي از كنار استخر رفتي تو اب و پاتو زير ميله كنار استخرگذاشتى و كرال پشت كل عرض استخر رو رفتي و بعدش هم دوچرخه زدى و برگشتى و هر چي مربيت گفت نه خسته اي نيا ، خيلى جدى اومدى ، مربيت گفت مامانشو ديده دوپينگ كرده 😂😬😍خلاصه بعدش فين هاتو پات كردى و شروع كردى فين زدن و بنظر من چيز عجيبى نيومد ولي مربيت گفت اين فين زدن خيلى كار سختيه و قلق داره و گفت خيلى خوب و سريع ياد گرفتى كه اصلا انتظارشو نداشت و بعد فين زدن چند تا از بچه هاي ديگه رو بهم نشون داد و گفت اينا هم چند ترمه كه كلاس ميان و تازه اونجا بود كه فهميدم ماهى كوچولوى من چقدر دقيق و قشنگ همه چيز رو ياد گرفته و خلاصه با دلي پر از شادى از خانم مربیت تشكر كردم و براش يه جعبه چاكلت بامب درست كرده بودم كه بهش دادم و پرسيدم مهر ماه هم هستن كه اسمتو بنويسم كه متاسفانه گفتن نه و قرار شد هر وقت اومدن اين استخر هماهنگ كنيم و ببرمت پيششون براي اموزش هاى پيشرفته .

وقتى برگشتيم خونه بهت يه ست ماژيك هايلايت و تخته وايتبرد و يه مدال طلاي فدراسيوت شنا هديه دادم و گفتم خانوم مربيت برات فرستاده و خلاصه كلي كيف كردى و تا مدتها ورد زبونت مدال طلا و عضلات قويت بود و به همه هر جفتشون رو نشون ميدادى. وقتى بابابزرگ اومد سريع مدالتو اوردى و بهش نشون دادى و اونم بهت ٣٠٠ توم پول جايزه داد و حسابى خوشحال بودى كه همه تشويقت كردن. و البته. يه وقتايي هم كلافه ميشدى و ميگفتى چقدر شماها از شناى من برای همه تعريف ميكنين 😁😂 ولي اخه ما چیكار كنيم عزيز دل مامان ، هر موفقيت تو براي من و بابا يك دنيا شادى مياره و واقعا لذت بخشه ، راستش تازه ميفهمم كه مامان و باباي خودم چقدر از كاراي خوبم لذت ميبردن و عمق مطلب رو تازه الان درك ميكنم و اين تازه كوچكترين موفقيت هست ولي همين هم عاليه . 

باز هم مثل هميشه فقط و فقط ميگم من و بابا عاشقتيم و  از شاديهات شاد ميشيم و با غم هات غصه ميخوريم و شب. و روز فقط و فقط به درگاه خداوند دعا ميكنيم و ازش سلامتى و موفقيت روز افزونتو خواستاريم. 

عزيزترينم انشاالله هميشه و در همه مراحل زندگيت شاد و سلامت و موفق باشى و بقول مامان بزرگا عاقبتت بخير باشی💝❤️😘😘😘😘😘

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)