ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

سفر به استراليا

1394/11/4 23:54
نویسنده : مامان نوشی
479 بازدید
اشتراک گذاری

مسافر كوچولوي من سلاممممم

طبق معمول با كلي تاخير اومدم آخه باورت نميشه واقعا وقت كم ميارم و خصوصا كه شما هم نسبت به موبايل و كامپيوتر حساسيت داري و تا اين دو تا رو دستم ميبينى شروع ميكنى به نق زدن و لجبازى.

بگذريم ، بريم سر اصل مطلب . اواخر شهريور بود كه بالاخره تصميم گرفتيم درخواست ويزا بديم كه اگه بشه بريم پيش عمو پدرام اينا و البته من تا لحظه آخر مردد بودم آخه فكر ميكردم طولانى بودن مسير خيلى اذيتت و كنه و كلا سفر سختى باشه، خلاصه درخواست ويزا و همه مدارك رو براى عمو پدرام فرستاديم و اونم همه كاراش رو اينترنتى انجام داد، بعد از دو ماه يعنى اواخر آبان جواب سفارت اومد و در كمال ناباورى به هر سه نفرمون ويزا دادن و ديگه رفتيم تو فاز سفر و سوغاتى خريدن و چمدون بستن و از طرف ديگه هم روز شمار شما و بابا شروع شده بود و هر روز ميخوندين بريزبن بريزبن ما داريم مياييم و بابا بهت ياد داده بود كه هر كي ازت پرسيد كجا ميخواي بري بگى بريزبن و هر كي پرسيد كى ميري بگى ٢٥ دسامبر و خلاصه همه عالم و آدم ميدونستن كه ٢٥ دسامبر قراره برى بريزبن، از اواسط آبان هم هي مريض ميشدى و تو آذر ماه هم سه روز بيشتر مهد نرفتى و ديگه از ترس اينكه برى و باز مريض بشي نفرستادمت و چند روز مامان بزرگ اومد تهران پيش اون بودى و چند روز هم پيش عسل بودى حسابييييييييييي هم لوس شدى و هم هر آتيشي دلت خواست سوزوندى😁😁😁😁😁😁😁😁😁

بالاخره روز سفر يعنى ٤ دى رسيد و از صبحش مشغول بستن چمدونا بودم و برا شما هم كلى وسايل و خوراكى تو كيفت گذاشته بودم كه تو راه حوصله ات سر نره ، خلاصه ساعت ١٢ شب شد و ماشين فرودگاه اومد دنبالمون و من كاملا مطمئن بودم تو ماشين ميخوابي ولي در كمال ناباورى ديدم همچين خبري نيست و خنده دار اين بود كه وقتى رسيديم فرودگاه گفتى رسيديم منم گفتم اره ، ولى ديدم هى اينور و اونور رو نگاه ميكنى و بعدش بهم گفتى پس نسيم كو؟؟؟؟؟؟ من تازه فهميدم منظورت از رسيدن چيه و اينقدر از دستت خنديدم كه نگو. تا ساعت سه صبح پلك رو هم نذاشتى و ساعت ٣خوابت برد وقتى نيم ساعت بعد سوار هواپيما شديم خواب و بيدار بودى بعدش تو هواپيما بيدار شدي و يكمى كارتون ديدى و بازى كردى و صبحونه خوردى و كلي هم هديه گرفتي  و انصافا هواپيمايي امارات خيلي خوب به بچه ها سرويس ميدادن.آخراى پرواز باز خوابت برد و وقتى رسيديم به دبى خواب بودى و كل دو ساعتى كه تو فرودگاه دبى بوديم تو بغلم خوابيده بودى و وقتى سوار هواپيماي بريزبن شديم بيدار شدى و باز يكمي غذا خوردي بازي كردى كلا خيلي خيلي خانوم بودى، من با خودم كتوتيفن هم آورده بودم كه اگه اذيت كردى بهت بدم كه بخوابي ولى اينقدر خوب بودى كه اصلا نيازى نشد و واقعا تا آخر راه اصلا حس نكرديم كه يه بچه دو ساله همرامونه.تقريبا ١٨ ساعت تو راه بوديم و ديگه حسابى همه چي هواپيما رو ياد گرفته بودى، مثلا دستشویى سه رديف بعد از ما بود تا ميخواستى برى دستشويي ميگفتى بذار ببينم چراغش سبزه؟؟؟و اگه قرمز بود ميگفتى باید صبر كنيم. یه بار هم بابايي گفت ميخواد بره دستشويي و شما خيلى جدى بهش گفتى:پژمان جیش داری؟ نگران نباش چيزي نيست، دستشویى همين سر كوچه است فقط بذار ببينم چراغش سبز هست؟؟؟يعنى قيافه من و بابا ديدنى بود و مرده بوديم از خنده😂😂😂😂😂😂😂😂بالاخره بعد ازكلي انتظار رسيديم فرودگاه،نسيم و عمو پدرام اومدن دنبالمون، شما خيلي متشخص عمو پدرامو بوسيدى و بعد رفتى بغل نسيم و توى ماشين هم برخلاف انتظارم خيلى خوب توى صندلى ماشين نشستى كمربندت رو بستى و وقتى رسيديم خونه سحر جون و برديا اومدن استقبالمون و از اونجا به بعد من ديگه شما رو نديدم آخه دائم با نسيم بودى و كلى بهت خوش ميگذشت و بعد از ناهار من و شما و سحر جون و نسيم رفتيم يه دورى توى مركز خريد نزديك خونه زديم و خوشبختانه چون عمو و سحر جون فكر همه چيو كرده بودن يعنى از صندلى ماشين كه اجبارى بود گرفته تا كالسكه  براى شما آماده كرده بودن، بيرون رفتنمون خيلي راحت بود اون روز هم شما تو كالسكه خوابيدى  و ما هم خريد كرديم و  دقيقا خواب بعد از ظهرتو راحت تو كالسكه كردى و وقتى برگشتيم خونه با نسيم و برديا رفتين استخر كلى آب بازى كردين خلاصه هر چي از بازى ها و خوشگذروني هات بگم كم گفتم، چند بار پارك رفتيم  دو بار هم با دوستاى عمو پدرام پيك نيك رفتيم (يه بار كنار ساحل و يه بار هم كوه) يه روز هم با نسيم و سحر جون رفتيم يه ساحل ديگه شنا كرديم ، البته شنا كه نه آخه درياشون يا بهتر بگم ساحلشون اقيانوسی بود و قابل شنا نبود بيشتر بدرد موج سوارى ميخورد و لي به شما خيلى خوش گذشت و كلى شن بازى و آب بازى كردى و. من هم وقتى برگشتم خونه تازه فهميدم جه بلايي سرم اومده آخه پشتم آنچناان سوخته بود كه تا يه هفته پماد ميزدم و نميتونستم به پشت بخوابم😅😅😅😅😟😟😟

يه روز هم رفتيم يه باغ وحش كه شما كوالا و كانگرو ببينى ، خيلى با نمك بود، آخه اجازه ميدادن در ازاى پرداخت ٢٠دلار كوالا رو بغل كنى و باهاش عكس بگيرى ، ما هم رفتيم كه عكس بگيريم و ديدم خيلى از بچه هاى بزرگ وقتى كوالا رو ميارن جلوشون ميرن كنار و ميترسن پيش خودم گفتم حتما شما هم ميترسي ولى بازهم در كمال ناباورى ديدم وقتى كوالا رو گذاشتن رو پاهات فقط گفتى يكمى سنگينه ولي بعد بغلش كردى و كلي خوشت اومد و قسمت جالبش وقتى بود كه مسول اونجا كوالا رو ازت گرفت، خيلى جدى بهش گفتى چرا ازم ميگيرين ؟يكى از اينا بهم بدين ببرم خونمون😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 اينم بگم كه به كوالا ميگى كولالا 😬😬 بعدش رفتيم به كانگرو ها غذا دادى و يكمى نازشون كردى ولى در مجموع كوالا يا بقول خودت كولالا رو بيشتر دوست داشتى.

يه روز هم سحر جون موهاتو كوتاه کرد كه خيلى بهت ميومد، كلا همه چي بر وقف مرادت بود و طفلك نسيم رو خيلي اذيت كردى آخه جالب بود با نسيم بازى هاى پر سر و صدا و هيجانى ميكردى ولي با برديا آروم بودى و يه گوشه مينشستى، با سحر جون هم كه بازيت اين بود بهش بگى من ديگههههههههه باهاتتتتتتتتتت دوستتتتتتتتت نيستممممممممممم و بعدش يه عشوه ميومدى و ميخنديدى. 

راستى نسيم كلي كلمه انگليسي يادت داد كه ديگه جز حرفهای روتينت شده تنكيو ، ايتس اوكى ، پليز ، هلو ، فاين تنكس ، نايسسسسسسس، اه ماى گاد و خلاصه فكر كنم اگه چند وقت ديگه ميمونديم حسابى انگليسي حرف ميزدى😉😁

يه روز هم رفتيم خونه مونا جون و اونجا هم خيلى بهت خوش گذشت و روز آخر مونا جون برات يه بسته پاستيل و يه عروسك كانگرو آورد كه كلى باهاش حال كردى، يه همزن هم سحر جون برات خريد كه خيلى ازش خوشت اومد هنوز هم حسابى باهاش بازى ميكنى و باهاش برامون كيك ميپزى😋😋😋😋

همه چى خيلى خوب پيش رفت تا روز قبل برگشتنمون كه سرما خوردى و اين باعث شد كل راه برگشت بي حال باشى و بخوابى و وقتى هم رسيديم خونه تب كردى و بردمت دكتر و خلاصه هر چى بهمون خوش گذشت از دماغمون در اومد و تا سه هفته همينطور سرفه مي كردى و بعدش هم كه از اول بهمن دوباره فرستادمت مهد باز گريه هاى صبحگاهيت شروع شد و هر روز با گريه ميرفتى مهدكودك و بازم بساط جايزه خريدن شروع شد و خداروشكر بعد از دو هفته به روال عادي برگشتى.

این کل وقایع دی ماه ۹۴ و سفرمون به استرالیا بود. بازم مثل همیشه فقط بهت میگم کوچولوی لجباز دوست داشتنی عاشقتممممممممممممممم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)